خوش آمديد

.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

آدم‌ها شما را به خدا
اگر قصد عاشقی دارید
عاشق همان شوید که هست
نه عاشق بتی که قرار است از او بسازید 

تاريخ سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,سـاعت 17:27 نويسنده atefeh| |

الماس


بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارند،
بعد چشمشون به یه گردو می افته
دولا میشن تا گردو رو بردارن
الماسه می افته تو شیب زمین
قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره
میدونی چی می مونه؟
یه آدم...،یه دهــــــن بـــاز....،یه گـــــــردوی پـــــوک ....
و یه دنیـــــا حســـــــرت..!

 

تاريخ سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,سـاعت 17:13 نويسنده atefeh| |

سخنان

کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ، فيلسوف است.
کسی که راست و دروغ برای او يکی است متملق و چاپلوس است.
کسی که پول ميگيرد تا دروغ بگويد دلال است.
کسی که دروغ می گويد تا پول بگيرد گداست.
کسی که پول می گيرد تا راست و دروغ را تشخيص دهد قاضی است.
کسی که پول می گيرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد وکيل است.
کسی که جز راست چيزی نمی گويد بچه است.
کسی که به خودش هم دروغ می گويد متکبر و خود پسند است.
کسی که دروغ خودش را باور می کند ابله است.
کسی که سخنان دروغش شيرين است شاعر است.
کسی که علی رغم ميل باطنی خود دروغ می گويد زن و شوهر است.
کسی که اصلا دروغ نمی گويد مرده است.
کسی که دروغ می گويد و قسم هم می خورد بازاری است.
کسی که دروغ می گويد و خودش هم نمی فهمد پر حرف است.
کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند سياستمدار است.
کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند ديوانه است. 

تاريخ سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,سـاعت 17:12 نويسنده atefeh| |

حکایت وقت رسیدن مرگ...!

حکایت وقت رسیدن مرگ...!

یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ...
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ...

مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا ...

مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست. طبق لیست من الان نوبت توئه ... مرده گفت :
حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ... مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره...

توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ... مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت...
مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست ... و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ...

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت ...
بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم ...

نتیجه اخلاقی:

سر هرکسی رو میشه کلاه گذاشت...اما الا سر مرگ رو تابحال هیچ کس نتونسته کلاه بگذاره... بیاییم با زنده ها هم ...
منصفانه رفتار کنیم تا به وقت رسیدن مرگ هم منصفانه بپذیریم که وقت رفتمونه و بی جهت تلاش مذبوحانه نکنیم... 

تاريخ سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,سـاعت 17:4 نويسنده atefeh| |

بیل گیتس

بعد از خوردن غذا بیل گیتس رئیس بزرگترین شرکت نرم افزاری جهان (مایکروسافت)
5 دلار به عنوان انعام به پیش خدمت داد.
پیشخدمت ناراحت شد.
بیل گیتس متوجه ناراحتی پیشخدمت گردید و سوال کرد : چه اتفاقی افتاده؟
پیشخدمت گفت: من متعجب شدم بخاطر اینکه در میز کناری ، فرزند شما
50 دلار به من انعام داد . درحالی که شما که پدر او هستید و پولدار ترین انسان روی
زمین، فقط 5دلار انعام می دهید !
گیتس لبخندی زد و جواب معنا داری گفت :
او فرزند پولدار ترین مرد روی زمینه
ولی من پسر یک نجار ساده.
(هیچ وقت گذشته ات را فراموش نکن . او بهترین معلم توست) 

تاريخ سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,سـاعت 16:53 نويسنده atefeh| |

2 بوسه

توی یه جمعی یه پیرمردی خواست سلامتی بده گفت :
می خورم به سلامتی 2 بوسه !!
بعد همه خندیدن و هم همه شد و پرسیدن حالا بگو کدوم 2 بوسه ؟!!

گفت :
اولیش اون بوسه ای كه مادر بر گونه بچه تازه متولد شده ميزنه و بچه نمی فهمه !


دومیش اون بوسه ای که بچه بر گونه مادر فوت شدش ميزنه و مادرش متوجه نمیشه .... 

تاريخ سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,سـاعت 16:52 نويسنده atefeh| |

از یه جایی به بعد

 

از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمیشی، پیر میشی


از یه جایی به بعد دیگه خسته نمیشی ، میبُری …

 


از یه جایی به بعد هم دیگه تکراری نیستی ، زیادی

ای .....

تاريخ سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,سـاعت 16:48 نويسنده atefeh| |

گريه

  

 

مرد کسی نیست که گریه

 

نکند !

 


مرد کسی است که به گریه

 

نندازد … 

تاريخ سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,سـاعت 16:43 نويسنده atefeh| |

غضنفر

غضنفر: برو يه نوشيدني واسم بگير
پسرش: كولا يا پپسي
غضنفر: كولا
پسرش : دايت يا عادي
غضنفر : دايت
.... پسرش : قوطي يا شيشة
غضنفر : قوطي
پسرش : كوچك يا بزرگ
غضنفر : اصلا نميخام واسم اب بيار
پسرش : معدني يا لوله كشي
غضنفر : اب معدني
پسرش : سرد يا گرم
غضنفر : ميزنمتا
پسرش : با چوب يا دمپايي
غضنفر : حيوون
پسرش : خر يا سك
غضنفر : گمشو از جلو چشام
پسرش : پياده يا با دو
غضنفر : با هر چي برو فقط نبينمت
پسرش: تنها برم یا باهام میای
غضنفر : ميام ميكشمت ا

پسرش : با چاقو يا ساطور
غضنفر : ساطور
پسرش : قربانيم ميكني يا تيكه تيكه
غضنفر : خدا لعنتت كنه قلبم وايساد
پسرش : ببرمت دكتر يا دكترو بيارم اينجا
و ...
اینجوری شد که غضنفر دق کرد و مُرد


 

تاريخ سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,سـاعت 16:42 نويسنده atefeh| |

ای ساقیا مستانه رو آن یار را آواز ده


ای ساقیا مستانه رو آن یار را آواز ده
گر او نمی آید بگو آن دل که بردی باز ده

افتاده ام در کوی تو پیچیده ام بر موی تو
نازیده ام بر روی تو آن دل که بردی باز ده

بنگر که مشتاق توام مجنون غمناک توام
گرچه که من خاک توام آن دل که بردی باز ده

ای دلبر زیبای من ای سرو خوش بالای من
لعل لبت حلوای من آن دل که بردی باز ده

ما را به غم کردی رها شرمی نکردی از خدا
اکنون بیا در کوی ما آن دل که بردی باز ده

تا چند خونریزی کنی با عاشقان تیزی کنی
خود قصد تبریزی کنی آن دل که بردی باز ده

 

تاريخ سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,سـاعت 16:40 نويسنده atefeh| |

یک دقیقه سکوت!!


یک دقیقه سکوت!!

به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه باقی ماندند!
به خاطر امید هایی که به نا امیدی مبدل شدند

به خاطر شب هایی که با اندوه سپری كردیم!
به خاطر قلبی که زیر پای کسانی که دوستشان داشتیم له شد!
به خاطر چشمانیکه همیشه بارانی ماندند!

یك دقیقه سكوت!

به احترام کسانی که شادی خود را با ناراحت کردنمان به دست آوردند!
بخاطر صداقت که این روز ها وجودی فراموش شده است!
بخاطر محبت که بیشتر از همه مورد خیانت واقع گردید!
یک دقیقه سکوت به خاطر حرف های نگفته!!

برای احساسی که همواره نادیده گرفته می شد 

تاريخ سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,سـاعت 16:34 نويسنده atefeh| |

--------

حس قشنگیه
یکی نگرانت باشه،
سعی کنه ناراحتت نکنه،
حس قشنگیه ...
وقتی ازش جدا میشی:اس ام اس بده
عزیز دلم رسید؟
قشنگه: یهو بغلت کنه،
یهو . . . تو ی جمع .. در گوشت بگه دوست دارم،
بگه که حواسم بهت هست.
حس قشنگیه ازت حمایت کنه،وقتی حق با تو نیست ...
آره ...
♥ دوست داشتن همیشه زیباست ♥ 

تاريخ سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,سـاعت 16:23 نويسنده atefeh| |

باران

باران که می‌بارد... باید آغوشی باشد...
پنجره‌ی نیمه بازی...
موسیقی باران...
بوی خاک...
سرمای هوا...
گره‌ی کور دست‌ها و پاها...
گرمای عریان عاشقی...
صدای تپش قلب‌ها...
خواب هشیار عصرانه...
باران که می‌بارد...
باید کسی باشد.... 

 

تاريخ سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:,سـاعت 16:19 نويسنده atefeh| |

Design:♀ali-hadis♂