خوش آمديد

!!!!!!!!!!!!

رو به روی همیم… بازم مثل قدیم
یه قهوه ی تلخ رو میز که نداره طعمی
شروع کن… بگو تو هم حال منو داری
یا که نه خیلی خوب و سرحالی؟
بگو منکه همش واسه حرفات پایه بودم
به ظاهر… خب از درون تیکه پاره بودم
بگو بازم مثل همیشه میشنوم من
ولی به خدا نداری حرف بیشتر از من
این منم بدیا تو خونم رخنه کردن
دیگه مثل قدیم نیستم… الان کوه دردم
آدمی که از همه کس ضربه خورده
آرزو های سینش هم خیلی وقته مرده
دوباره باز حرفای تکراری
بگو شاید آروم شم… بگو حال منو داری

 

تاريخ یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 22:26 نويسنده atefeh| |

.................

 پــس از مــن

کســی اگــر تــرا ببــوســد،

روی لبهــایــت

تــاکستــانــی را خــواهــد یــافــت

کــه مــن کــاشتــه ام
 

تاريخ یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 22:25 نويسنده atefeh| |

تقصیر من بود


تقصیر من بود
که سراغ سایه را از خورشید می گرفتم
و سراغ تو را
از وسعت دور دریاها
سراغ قدم هایت را از راه هایی می گرفتم
که هرگز تو را
حتی به خواب عبور هم ندیده بودند
تقصیر من بود
که نامت را با عطر ستاره
بر بالش شب می نوشتم
تا آسمان خواب هایم
بوی تو را داشته باشند
تقصیر من بود
که برای آمدنت فال می گرفتم
نباید گره خیال را و خاطره را
از حقیقت تلخ روزمرگی ها باز می کردم
که رویای آفتابی تو
برای یک عمر عاشق ماندنم
کافی بود !!!
 

تاريخ یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 22:21 نويسنده atefeh| |

llllllllllll


کسی باشد، که او برایم ساز دهنی بخرد.
لبخندهایم را بسازد و بعد بشمرد.
نگاهش دیدنی باشد.
بغضش مثل من نباشد، طولانی.
دوست داشتنش بوی باران بدهد.
صدایش مثل زندگی باشد.
کسی باشد، که باهم سازدهنی بزنیم؛
عاشقانه...
و دوباره بخواند؛
فعل‏هایش را اما؛
مضارع.
 

تاريخ یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 22:16 نويسنده atefeh| |

خيلي پستي

دیشب با دوستم رفته بودم رستوان، روبروی تخت ما یه دختر و پسر نشسته بودن که پسره پشتش به تخت ما بود، معلوم بود باهم دوست هستن، اتفاقی چشمم به چشمه دختره افتاد، قشنگ معلوم بود پسره عاشقه دخترست، دختره شروع کرد به آمار دادن، سرمو انداختم پایین، دفعه بعدی تحریک شدم با نگاه بازی کردیم.
خلاصه یه کاغذ برداشتمو به دختره علامت دادم، با نگاهش قبول کرد، بلند شدن، پسره جلو رفت که حساب کنه دختره به تخت ما رسید دستشو دراز کرد کاغذ رو گرفت.
براش نوشته بودم… “خیـــــــلی پستی
 

تاريخ پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 12:51 نويسنده atefeh| |

باران

باران را در آغوش می گیرم

و خودم را غرق در رویای بدون تو بودن می کنم

تو با آغوشی باز...

با آغوشی پر از نفس های پاییزی

به استقبالم می آیی...

و مرا تنگ در آغوشت می گیری

و یک نفس عمیق تو کافیست

برای دوباره جان دادنم در هوای بودنت
 

تاريخ پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 12:48 نويسنده atefeh| |

...........

دستهایت را پس میکشـــ ـــی...
خشــ ـــکم میزنــ ــد...
و چقــ ــدر غریبانــ ــه...
چشمهــ ــایم
غصه تنــ ــهایی دستهایم را میخورنــ ــد..
چشمــ ـــانت را میــ ــدزدی
پشت میــ ــکنی و نیشــ ــخند میزنــ ــی
و گمــ ــان میکنــ ــی بعد از رفتنــ ــت
مــ ــن تا همیشــ ــه تنــ ــها
منتظــ ــر قدمهای آرامــ ــت میمانــ ــم...
چه خیــ ــال پوچــ ــی...
فــ ــردای رفتنــ ــت
دیـ ـگر نه یــ ـادت هست نه خاطــ ــراتت...
نه میمیــ ــرم
نه حتــ ــی دلتنــ ــگ میشــ ــوم..

فــ ـــردای رفتنــ ــت
فقـ ــط مــ ــن هستم و زنــ ــدگی...
حالا اگر میخواهــ ـی بروی..
بــ ـــرو

دوباره مینویسم
دلم تنگ است
نه
به خودت نگیر
دیگر نوشته هایم
بوی تو را نمیدهد..
حالم آنقدر خوب است که دیگر
هوای دستانت به سرم نمیزند..
فقط چشمانت...
چرا با من حرف میزند؟
 

تاريخ جمعه 13 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 12:0 نويسنده atefeh| |

دوستت دارم



تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطر زیبایی لاله های وحشی
به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردان
برای بنفشیه بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو را برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خاطره ها دوست می دارم
تو را به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ... دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ... دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن... دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم... دوست می دارم

 

تاريخ جمعه 13 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 11:59 نويسنده atefeh| |

باران روياست

باران رویاست
میان بال های شب می خزد
به پنجره های بسته دست می کشد
و در میان رازها راه می رود
باران رویاست
آرزوها را صدا می کند
در کوچه های گذشته قدم می زند
هیچ نمی پرسد
همه چیز را می داند...
باران رویاست
و رویاها به بارانی شسته خواهد شد
تو نیز بارانی
میان رویاهای من تا صبحدم قدم می زنی
رازها را نوازش می کنی
هیچ نمی پرسی
همه چیز را می دانی ....



دل تنگم. خیلی دل تنگ.
گاهی از دل تنگی چنان بی تابم که احساس می کنم دل صبور خدا هم برایم می سوزد.
کاش می دیدی که چه حالی دارم.
قلبم در سینه طاقت ماندن ندارد.
و اشک مجال سخن نمی دهد.
این همه سوز و ساز را عاشقانه تحمل می کنم.
فراق را با عشق تحمل می کنم.
و فریاد هجران را در گلو خفه می کنم که مبادا صدایش دل نازنین تو را به درد آورد
 

تاريخ جمعه 13 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 11:45 نويسنده atefeh| |

Design:♀ali-hadis♂